دوغ ترکیب پیچیده ای ندارد ماست و آب و نمک و گاهی چاشنی هایی از سبزیجات خشک شده ، دروغ هم همین است :
ریشه هایش در وجود حقیر ماست اما نیازهای پیچیده تری می تواند داشته باشد که به وجودش بیاورند و به عادت تبدیلش کنند ، آن وقت است که تکرارش عادت می شود ، تقصیر هم از خود ماست ، ما طرف مقابل مان را وادار می کنیم دروغ بگوید . آن قدر پافشاری می کنیم تا دروغ بشنویم حتی اگر از آن فراری باشیم !
نوشتن از این موضوع نفرت آور هم دشوار است . شرم آور است که حتی بتوانیم به راحتی این کلمه را بنویسیم اما این کار را می کنیم : می کنم و اسمش را می گذارم مواجهه یا مقابله با دروغ . لیکن واقعیت چیزی جز این است .
وقتی در روابط ساده و معمولی برای دروغ ، دروغگو و دروغگویی چنین اتفاقی می افتد . چه انتظاری می توان داشت که در سطوح بالاتر دروغی گفته نشود و دروغگویی نباشد ! سال های سال است که با وجود داشتن فرهنگ و ادبیاتی غنی ، البته در میانه راه تمدن این کشور و نه حتی در قرون اخیر ، دوغ و دروغمان درهم ترکیب شده ، به هم آمیخته و جزیی از جان و اندیشه مان شده !
از همان بدو تولد ، در دوران آموزش ابتدایی و متوسطه ، از همان اولین عاشق شدن ها که می باید سرشار از معصومیت و پاکی باشد تا به میانسالی و حتی وقتی که برای مرگ به دروغ ، دنبال عذر و بهانه می گردیم .
ما حتی به خدا که ناظر و قادر است دروغ می گوییم تا چه رسد وقتی که در چشم های هم نگاه می کنیم و هیچ احساس بدی از گفتن دروغ نداریم .
در چنین جامعه ای ، با چنین مردمانی با چنین فرزندانی ، همسرمان یا معشوقمان یا ... و در نهایت با خودمان و به خودمان چنان آسان و راحت دروغ می گوییم که به همان راحتی دوغ می نوشیم :
نوش جان - گوارای وجود ، گوشت بشود به تنمان ،
دیگر پیمان
نظرات شما عزیزان: